✿ دختر زمستــآלּ✿
بـــــغض من....فکـــر او...فکر او...جای او...
خانـ ه ♥ لینـ ک ♥ ایمیـ لـ ♥ پروفایـ لـ ♥ طـراح
تــــنـــــــها بودنــــــ.... قدرت می خواهــــ ـــ ــ ـــد ، و این قدرتــــ را کســــی به مــــن داد ، که روزی می گفتـ ـ ــ ـ تنهایتــ ـ ــ ـ نمی گــ ـ ــذارم…
من عاشق زمستانم که سر نخوری ! گونه هایت از سرما سرخ شده است سر خود را تا حد ممکن در یقه ات فرو کرده ای معصومانه به زمین خیره ای حرفم را پس میگیرم زمستان را دوست ندارم چون با آمدنش به یاد نگاه های سردت می افتم كاش جنس دلها از كاغذ بود.. آري سوختن بهتر از شكستن است..!! حرف ميزني اما تلخ!محبت ميكني ولي سرد! چه اجباريست دوست داشتن تو؟ خيلي دلم گرفته امروز..خيلي زياد..شايدد ديگه هيچ وقت خوب نباشم... خيلي تنهام.. خيلي زياد....
آری تنها بودم نمی خواستمت به زور آمدی به خلوتم مرا عاشق کردی جانی دوباره بخشیدی و حالا.................. چه کردی چه سودی داشتی مرا زخم تنهاییم دادی مرا کشتی مرا سوزاندی و ..... پر از زخم است دلم دلی که جز شادی ندیده بود و فقط تنها بود همین نمک بر زخم تنهاییم زدی و رفتی می سوزد نه زخم هایم نه دلم میسوزد که تورا دوست داشتم و تنها با تو بودم ای کاش..
نشاط انگیز وماتم زایی ای عشق ***عجب رسوا کن ورسوایی ای عشق یکی را بر مراد دل رسانـــــــــی*** یکی را در غم هجران نشانـــــــی یکی را همـچو مشعــل برفروزی *** میـان شعله ها جانــش بسو ز ی خوشا اَنکس که جانش ازتو سوزد *** چو شمعــی پای تا سر برفر و ز د خوشاعشق و خوشاناکامی عشق *** خوشا رسوایی وبدنامی عشــــــــق خوشا بر جان من هر شام وهر روز *** همه داغ و همه درد و همه ســوز خوشا عاشق شدن٬ اما جدایــــــی *** خوشا عشق و نوای بی نوایــــــی خوشا در سوز عشقی سوختن ها *** درون شعــلـه اش افروخـتـن هــــــا هزاران دل به حسرت خون شد از عشق *** یکی در این میان مجنون شد از عشق در اَتش هر اَنکس بیشتر سوخت *** چراغش در جهان روشن تر افروخت نوای عاشقان در بینوایــــی *** دوام عاشقی ها در جدایی در میان انبوهی از خستگی های روز مره ام دست و پا می زنم... حالم خوب نیست ... درد عجیبی پشت و سرم را فرا گرفته که با هیچ مسکنی آرام نمی شود ... از شدت درد به خود می پیچم به امید دوا ... دردی که به گفته پزشکان با این سن منافات دارد و لی چه زود دردی که همخوان تن من نیست به سراغم آمده ... سوزشی در عصب که بی حسی سر و گردن را برایم سو غات آورده ... در میان تلی از گرفتاری های خاک گرفته و دود اندود که دیگر بوی سبزی نمی دهد و به قول امروزی ها بوی پیشرفت و تکنولوژی می دهد٬ ناگهان خاطرم به سویش روانه شد ٬ به سوی دلم ٬ به سوی دل خسته ام...و یافتمش بیقرار و ناآرام ...پرسیدم: به چه می اندیشی؟گفت: به نا پیدا های خاطراتم٬ خاطراتی که هنوز در پی آنم ولی نمی یابمشان ... درست شنیدی! خاطراتی که نمی یابمشان !!!! بقيش ادامه مطلب.. سلام سلام صد تا سلاممم ببخشيد اين چند روز نبودم.....خيلي دلم براتون تنگيده بود.... نت قطع شده بود اعصاب نداشتم...تازه دوتا از امتحاناتمو خراب كردم خيلي كم اوردم.... از حالا به بعد اپام شروع ميشه... دوستون داررررررررررررررمممممممممممم
غم انگیز است َ پاییز ! و غم انگیز تر ، وقتی تو باشی و من برگها را با خیالت تنها قدم بزنم ... چه بیهوده تلاش می کنم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرزوی من مـــاندن اوست … امـــا … آرزوی او را برآورده کن ! ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تو آنجـــا . . . من اینجــــا . . . همه راستـــــ می گفتند تو کـــجا من کـــجا !
دیـگـــر نه اشـکـــهایــم را خــواهـی دیــد نه التـــمـاس هـــایم را و نه احســـاســاتِ ایــن دلِ لـعـنـتـی را… به جـــایِ آن احســـاسی که کُـــشـتـی درخـتـی از غــــرور کـاشـتم…
چـــــــــــرا گـــــــــــرفــــــته دلــــــــــــــت؟! مثـــــل آنـــــكه تـــــــــــنهايي!! چقــــــــــدر هـــــــــــم تـــــــــــنها!! خيـــــــــــال ميــــــــــــكنم دچــــــــــار آن رگــــــــــ پــــــــنهان رنــــــــگ ها هــــــستي!! دچــــــــــار يــــــــــــــعني عـــــــــــــاشق!! و فــــــــــــــــكر كــــــــــــن چـــــــــــقدر تــــــــــنهاست!! اگــــــــــــــــر مـــــــاهي كــــــــــوچك دچــــــــــــار آبــــــــــي بيـــــــــــــــــكران دريــــاها باشــــــد!! چـــــــــــه فــــــــــــكر نـــــــــــازك غـــــــــــــمناكي!! دچـــــــــــــــــــار بـــــــــــــايد بــــــــــــــــــود!! چــرا آدمـــا نمیـــدونن بعضــــــــی وقتهــــا خـــــداحافـــــظ یعنـــــــی :
اقرار مرابر پیشانیم حک کنید تا لابلای این ثانیه های مندرس نامی از احساس نبرم! من باختم به خودم... باختم به فرشته های آدم نما... باختم به شهزاده های شهر قلبهای سنگی وحال در گوشه ی اتاق تنهایی ام حماقتهایم را میشمارم و آرام آرام این جمله زاده میشودکه: سنگ باش تا سنگسار نشوی.
چه قدر حقیرند مردمانی که نه جرات دوست داشتن دارند نه اراده ی دوست نداشتن نه لیاقت دوست داشته شدن و نه متانت دوست داشته نشدن........... با این حال مدام شعر عاشقانه میخوانند.........
ای تکيه گاه ناتوان، از نا اميدی خسته ام از بيم فرداهای دور بار سفر را بسته ام گفتی که در سختی و غم، پشت و پناه من شو در کوره راه زندگی فانوس راه من شوی حالا که پشت پا زدن، برای تو آسان شده حالا که لحظه های تو، ازاین آن شده خداحافظ خداحافظ ... جز برای یکی
حتی اگر تمام وجودت چون تکه های ابر ذره ذره آب شود و چون کوه فرو ریزد خود را به اندازه ی سر سوزنی برای کس مثل کشیدن کبریت در باد بــــــادا بــــــــــاد!
گـل یا پــوچ؟ دلم که می گیــرد ، به خودم وعده ی روزهای خوب را میدهم هزار بار هم از اين دنده به آن دنده شوي فايده ندارد!! اين تختخواب آغوش ميخواهد....!!! بايد تاسف بخورم براي خودم..كه براي همه هماني شدم كه دلشان ميخواست.. ولي.. هيچكس هماني نشد كه من ميخواستم...!! دنيا تنهايي هاي زيادي داره.. اما تنهايي من دنيايي داره... روزي فرشته ها از خدا پرسيدند:بارخدايا توكه بشررااينقدر دوست داري غم راديگرچرا آفريدي؟! خداوند گفت:غم را به خاطرخودم افريدم... چون اين مخلوق كه من ميشناسم تا غمگين نباشد...يادي از خالق نميكند..!!! من اگر انقدر كه ياد تو هستم ياد خدا بودم.. آن دنيا نيمي ازبهشت مال من بود..!! لجم ميگيرد.. وقتي عاشقانه هايم را مينويسم براي تو! اما همه ميخوانند.. الا تو..!! وقـتــی بـهـ بــــــــــــــــــعضی ها را در جوب بایــد شــست
چشمهایش بی دلیل از من رمید! بی وفا حتی نگفت از من چه دید ؟ فکر می کردم که پاک و ناب بود ! وای بر من او فقط مرداب بود ؟! حرفهایی از حضور عشق داشت ذره ذره پا به احساسم گذاشت ! ساده بودم دل سپردم دست باد ... دیگری آمد... و من رفتم ز یاد وقت رفتن پشت سر را هم ندید ! مثل گنجشکی ز رویایم پرید ؟! رنجها دادم به این جان و تنم بس پریشان گشتم از دل دادنم ... یادم آمد یک نفر یک روز گفت :
دنياي عجيبي است؛ وقتي مي خواهي گريه کني، شانه اي
نداري تا سر بر آن گذاري و غم دلت را زار زار اشک بريزي و وقتي شانه اي براي گريستن داري ديگر اشکي براي ريختن نداري، و نه حتي نيازي به ريختن اشک
این روزها انگار باد به گوش آدم ها میرساند که چقدر تنهایم... عجیب است ، همه میخواهند خلوتشان را با من قسمت کنند... حتی چشم هایم هر صبح به راحتی باران دیشب را لو می دهد... ♥ما از اوناش نيستيم لبامون قلبمه باشه.. ♥ما از اوناش نيستيم هيكلمون چشمگير باشه.. ♥ ما از اوناش نيستيم كه موهاش بلنده .چشاش كشيده ورنگيه.. ♥ ما از اوناش نيستيم كه پسره ما رو ببينه وبگه:اوف عجب هلويي.. ♥ ما داف نيستيم داداش من!!! ♥ ما از صبح تا شب تو رختخواب نيستيم ♥ جيگر نيستيم..! ♥ اما ميدوني دلمون هرزه نيست وقتي ميگيم دوست داريم از ته قلبه پاكمونه ميتوني درك كني؟؟!!اگه بتوني به خاطر ظاهر بقيه دلمو نشكوني ودوسم داشته باشي مردي....!!! بعضی چیزا رو نمی شه نوشت
هی غـربـبه!!! یه وقــــتایی که دلت گــــرفته، چـشمـاشـو بست و رفــت. . .
פֿـیلے سـפֿـتـﮧ … بـﮧ פֿـاطر کسے کـﮧ ﬤوسشـ ﬤارے همه چیزو از سر راهـﭞ פֿـط بزنے بعـﬤ بفهمے פֿـوﬤﭞ تو لیستے بوﬤے کـﮧ اوטּ بـﮧ פֿـاطر یکے ﬤیگـﮧ פֿـطـﭞ زده!! ﺍﻳﻨــــﺎﻳﻲ ﮐــﻪ ﺑﺎ ﻫــــﺪﻓــﻮﻥ ﺗــــﻮﮔــﻮﺵ ﻣﻴــﺮﻥ ﺑــﺨــﻮﺍﺑــﻦ ﺍﻳــﻨــﺎ . . . ﺗﻨﻬــــﺎﻥ !... ❤میگــ ـی این یکــ ــی با بَقیه فَرق داره . . .
❤چقـבَر احمــق بوבَم کـہ اون لحظـہ هایـے کہ(!) "عروســک פֿـیمـــہ شــب بــازے" وَقتے كـِــﮧ ميگے ديگـِــﮧ بَرا هَميشـِــﮧ فَراموشِش كَردے ؛
امروز یکی بهم گفت فراموشت کنم
اری . . . . . . . . . . قصه ی توست که در نیمه شبی سرد خاطر مرا پریشان کرده! قصه ی توست که تفکرات مرا و اندیشه ام را اینگونه بهم ریخته! قصه ی توست که ساعت ها چشم مرا به نقطه ای مات و مبهوت خیره میکند! اری!قصه ی توست که عده ای مرا مجنون و عده ای دیوانه می خوانند! اری تمام این ها قصه ی توست و غصه ی من . . . . راستی چرا قصه ی تو اینقدر عجیب است؟ یا شایدم نه ! چرا ما اینقدر عجیبیم؟ اینجا در زمین رسم است با قصه خواندن می خوابند اما قصه ی تو چیست که خواب را از چشمان من گرفته و اینگونه مرا در ناکجا آبادها رها کرده؟ راستی این قصه ی توست اما من چرا . . . . . . ؟
چه سخت است هم پایيز باشد، هم ابر باشد اتـفـــاقـــــــاً اينا همش چيزاييه كه دوست دارم بنويسم..بقيه ادامه مطلبن..
روي تخته سنگي نوشته شده بود: اگر جواني عاشق شد چه کند؟ من هم زير آن نوشتم: بايد صبر کند براي بار دوم که از آنجا گذر کردم زير نوشته ي من کسي نوشته بود اگر صبر نداشته باشد چه کند؟ من هم با بي حوصلگي نوشتم بميرد بهتر است براي بار سوم که از آنجا عبور مي کردم انتظار داشتم زير نوشته من نوشته اي باشد اما زير تخته سنگ جواني را مرده يافتم...
دیدی ای دل عاقبت زخمت زدند گفته بودم مردم اینجا بدند دیدی آخرساقه جانت شکست آن عزیزت عهدوپیمانت شکست دیدی ای دل درجهان یک یار نیست هیچ کس در زندگی غمخوار نیست آه دیدی سادگی جان داده است
جای خود را گل به سیمان داده است دیدی آخر حرف من بیجا نبود ازبرای عشق اینجا جا نبود نوبهارعمر را دیدی چه شد زندگی راهیچ فهمیدی چه شد دیدی ای دل دوستی ها بی بهاست کمترین چیزی که می یابی وفاست... اين يه داستان غم انگيزه.. ادماي زيادي هستن كه خيانت ميكنن... هميشه وهمه جا مواظب دلاتون باشين!!! بريد ادامه مطلب براي داستان... چي بگم والا خيلي دلم گرفته وشكسته..تنها جايي كه حرفامو مينويسم اينجاست اينجا هم كه كسي نيست انگاري اصلا تو اين دنيا من وجود ندارم... ولي خوب عيب نداره حتما بقيه خيلي شادن كه سراغي از من نميگيرن پس بزار خوش باشن..زندگي براشون قشنگ باشه.. وبزار من تنها بمونم..!!! بيخيال ي روزي ميرسه كه من برم يه جاي خيلي خيلي دور.... پيش خدا... البته هيچكي تنها نيست همه خدا رو دارن.. منم خدا رو دارم..خدا فقط هميشه با منه دوست دارررمم خدا جونم.....
به ياد داشته باش هر وقت دلتنگ شدي به آسمان نگاه کن. کسي هست که عاشقانه تو را مي نگرد و منتظر توست. اشکهاي تو را پاک مي کند و دستهايت را صميمانه مي فشارد. تو را دوست دارد فقط به خاطر خودت. و اگر باور داشته باشي مي بيني ستاره ها هم با تو حرف مي زنند. باور کن که با او هرگز تنها نيستي. فقط کافيست عاشقانه به آسمان نگاه کني. اگه از درياي چشمات سهم من يه قطره آبه اگه لبخند قشنگت واسه من مثله سرابه دلخوشم به باغ دستات كه حريم امن روياست يه حقيقت مسلم پشت ديوار دل ماست دلخوشم به آسموني كه پر از ابر تو باشه خنده گمشده من روي لبهاي تو باشه.
دنیـــــا ،
ای روزگاربی رحم آه ... خداجون خیلی دلم گرفته خیلی دلم میخواد تنها بشم برای بی کسی خودم به قلب یتیمم به وجود شکسته خودم گریه کنم تا حالا جز یه نگاه سرد ازش چیزی ندیدم دیگه از همه دنیا خسته ام دیگه از دنیا بریدم دیگه از آدم ها بریدم دلم میخواد فقط برم به یه جایی تک و تنها باشم با خدای خود خلوت کنم باهاش رازو نیاز کنم .بگم خداجون بازم میشه به دنیای خود برگردم با خودم باشم؟ میشه بازم بدون غم زندگی رو ادامه بدم؟ میشه بازم با این همه غم و غصه که تو سینم پره از یاد ببرم آره؟؟؟... دیگه طاقت شکست و شکنجه ندارم اخه دلم هم ازم شکایت داره دیگه میمیرم اخرش طاقت نمیارم!!! خدایا در دنیا داروندارم همه چیزم نفسم عمرم یه دوست بود که اونم از دست رفت ازم گرفتی حالا موندم تنها دیگه چیکار کنم به کی پناه ببرم؟؟؟؟؟ به کی؟؟؟؟؟؟؟ 10 سال گذشت آره ۱۰ سال چه زخمی نشست روی قلبم کی با نوازشاش دلداری کرد؟کی؟هیچ کس!!! هیچ کس!!! و من مثل آینه مثل دلهای بعضی از آدمها شکستم افتادم زیر پای همه خرد شدم له شدم!!! بازم شکستم ولی بازم از عشق تو دست بردار نبودم تا دم عروسیت!!! یادته؟ چقدر پشت گوشی گریه کردم بهت یادته ؟؟ ولی... بازم تحویلم نگرفتی باز چیزی نگفتی آروم قطع کردی!! اخه مگه ما می خواستیم اینجوری از هم جدا بشیم ؟ مرگ اینجا بود اره؟اینجا آخر زندگی بود به پای هم پیر شدیم؟؟؟؟ مگه ما چی به هم گفته بودیم چیا شد؟ آخه چرا مگه من چی کم گذاشتم؟ همه جور بازیچه ات شدم هر چی گفتی باش شدم چقدر بی بهونه شکستم چقدرحرفاتو قبول کردم چقدر بی گناه شکستم چقدر دل نازک بودم چقدر صبور بودم چقدر مهربون بودم ولی... ولی بازم روزگار بی رحم از هم دور کرد مارو باشه عیب نداره بازم دلمو شکستی بد جوری اینم یادت باشه بمونه به حساب قربت
عاشق اینکه ببینمت در زمستان آرام راه می روی
دست هایت در جیبت به هم مچاله شده
چه قدر دوست داشتنی شده ای
من عاشق زمستان نیستم ، عاشق توام
ادامـ ـه حرفـ ـامونــ
که دیگر دوستت نداشته باشم !
انگار که یادم رفته این دل روزگاریست خود را دست تو سپرده
دست بودن و نبودنت
دست ناز و نیازت
ببخش دل جان!
تو ادمه بده...
به دوست داشتن مدامِ.....او
کم تــــــــوقع شده ام
نـه آغوشت را میـــــــــخواهم !
نـه یک بوســــــــــــه !
از کنارم رد شوی کافیست ...!
مــــــرا به آرامش میرساند حتی
اصطکاک ســــــــــــایه هایمان...
خدایــا اگر آرزوی او رفتن من است ؛
من دیگر آرزویی ندارم …
" نــــذار برم "
یعنـــــــی بــرم گــــردون
... سفــــت بغلـــــم کـــن
ســـــرمو بچـــــسبـــون به سینــــه ت و
بگــــــو :
"خدافــــظ و زهــــر مـــار
بیخــــــود کــــردی میگی خدافـــــظ
مگـــــه میـــذارم بــــری؟!!
مــــــگه الکیــــــــه!!!!"
چــــــــرا نمیـــــفهمـــــن نمیخــــــــوای بری؟!!!
چـــــــــرا میـــــــذارن بــــری؟!
دیدنت دشوار است
من که به معجزه ی عشق ایمان دارم
می کشم
آخرین دانه ی کبریتم را در باد
هر چه
دستتــــــ را باز نکن، حســم را تباه مکــن
بگذار فقط تصــــــور کنم ..
که در دستانتــــ
برایـــم کمی عشق پنهـــان است ..
از همان روزهای خوبی که ، سالهاست به امید رسیدنشان...
تقویم را خط خطی میکنم...!
نبودنت فـكـر مـیـكـنـمـــ ...
بی اخـتـیـآر لـبـخـنـد مـیـزنـمــ
نـمـیـدآنــی كـهـ ایـن لـبخـنـد ؛
تـلـخ تـریـن لـحـظـهـ ـی زنـدگــی امــ رآ بـهـ تـصـویـر مـیـكـشـد !
تــا لــجن ها هَمه خوشحــال شــوند کــه
کــَـثیف تـــر اَز خوُدشــان هَم هــَست
بعضی چیزا رو نمی شه گفت
بعضی چیزا رو فقط می شه احساس کرد
بعضی بغضا رو نمی شه شکست
بعضی بغضا رو فقط باید قورت بدی
بعضی دردا رو نمی شه فریاد زد
بعضی دردا رو فقط می شه اشک ریخت.....
قیـآفــتــــ خیـــلی آشـنآسـتــــ. . .
من و تـوــ قبلآ جـآیــی همـدـیگه رو ندیـدهــ بودـیـم؟ ؟ ؟
آهـآن یـآدـم اومـد . . .
ی روزـآ یی . . .
ی جآ یی. . .
ی خآطـرهــ هآ یی بآهـم دـآشتیـم!
رـآسـی قبـل آز رفتـنت :
دیـگهــ هیـچ حســی بهـت ندـارم .
دیـگهــ وقـتی دیدمــت دلـــم نلـــزیـد.
ایــن هـم تـه مـآ نـده هـمآن آحسـاسـی اسـت
کـ بهــ آن خــندیــدی. . .
خــوـآسـتم بــدونــی!
بغض داری، آروم نـیستی، دلت بـــراش تـنگ شده
حــــوصله هـیـچـکسو نــــداری
به یــاد لحظه ای بیفت کـه اون هــمه ی بی قــــراری هــای تــــو رو
دیــــــد، امـــــــا
ﺍﻳــﻨﺎ ﺭﻭﻳــﺎﻳــﻲ ﺑﺮﺍﺷــﻮﻥ ﻧﻤــﻮﻧــﺪﻩ ﮐﻪ
ﻗﺒــﻞِ ﺧــﻮﺍﺏ ﺑﻬــﺶ ﻓﮑــﺮ ﮐــﻨﻦ
اشتبــ ــاه نَکُن . . .
این یکــ ــی فَقط بازیگـــ ـر بهتــَـ ـریه
و بـا ع ش ق میگفتــم جانــــم.../
غافـل از اینکــه واقعــا عروسکــے بیش نبوבَم...(!)
و هيچ احتياجے بِهِش نَدارے ،
و تَمــــآمِ فُحشهاے دُنيا رو نَصيبِش ميكنے !
دُرُست زَمانيـــﮧ كــِـﮧ :
بيشتَر از هَميشِــﮧ دِلِت بَراش تَنگ شُـــده ... !!!
خندم گرفت...
اما گریه کردم!
فهمیدم نمی دونه چه غمه بزرگی تو دلمه
ندیده بود قلبم شکسته
ندیده بود گل عشقی رو که هر روز با گریه هام سیرابش میکنم هنوز پژمرده نشده
هیچی نگفتم
ولی چشمام همه چی رو گفته بودن...
چرا چشمای آدما هیچ وقت دروغ نمی گن؟
هم باران باشد ، هم خيابان خيس باشد
اما نه تو باشی نه دستی برای فشردن باشد
نه پایی بـرای قدم زدن باشد و نه نگاهی برای زل زدن.....!!!
از آدمـایـیــ کـهـ " انـتـظــارشـــو نــداریـــــن "
انـتـظــارشـــو داشـــــــتـــه بــاشـــیـــن !!! ...
ادامـ ـه حرفـ ـامونــ
نه! در دلم انگار جای هیچکس نیست
دیگر شبیه دردهای هیچکس نیست
من مردهام در من هوای هیچکس نیست
که هیچکس اینجا برای هیچکس نیست
وقتی که میداند خدای هیچکس نیست
پشت سرم حتی دعای هیچکس نیست
ادامـ ـه حرفـ ـامونــ
تنهایــی هــای زیـــادی داره ؛
امــا ،
تنهایــی ِ مَـــن دنیایــــی داره ..
طراح : صـ♥ـدفــ |